۱۷مرداد روزی است که درتقویم بعنوان روز خبرنگار نامگذاری شده است.
روزی خاص باانبوهی از پیام ها وکلماتی که اکثراازمدیران، روسای ادارات ونهادها برای خبرنگاران ارسال می شود، بسیار زیباوگاهی همراه بابوی خوش عطربهاری…
امادراین بین کم هستندوباانگشت شمارند کسانی که برای خبرنگار دل بسوزانندوهمراه درد ورنج خبرنگار باشند.
البته عده ای هم باشگردهای مختلف برای رسیدن به منافع خوداز هرترفندوحربه ای استفاده می کنند.
جلسات متعددوالبته اکثرا بی نتیجه ، ویابهتر بگویم آنچه را خود می پسندند دوست دارند خبرنگار بنویسد.
دربرخی موارد حتی خبرنگار نیاز نیست چیزی بگوید ویا دفترچه وخودکارش را دربیاردتایادداشتی کند بلکه آنچه لازمست انتهای جلسه توسط آن مجموعه دیکته می شود تاهمان مطالب انتشار یابد.
خبرنگاری جذاب است اما حرفه ای بسیار سخت چراکه گاهی قضاوت می شود ، گاهی تهدید می شود، گاهی نمی تواند خود باشد ومجبوراست برای انعکاس یک خبراسترس ها به جان خود بخرد.
حرفه ی خبرنگاری شغلی سخت که هنوز هم بعنوان مشاغل سخت وزیان آور محسوب نشده وخبرنگار باهزینه های خود مجبوراست کمر خودرا بشکند تابلکه گامی درراستای اهداف خبری اش بردارد.
البته کسانی هم هستند که بدورازرسالت خبری فقط روز خبرنگار پیدایشان می شود ومی گردند تابلکه جایی پیداشود تاخودرانشان دهند گرچه محدودند وازطرفی هستند خبرنگاری هم که این حرفه را یک درآمد مالی برای خود می دانند گرچه بازهم مقصر نیستند چراکه بالاجبار باید تن به ناخواسته ها بدهند.
اگر بخواهم از خبرنگاروخبرنگاران بگویم ساعت ها باید نوشت اما اینبار بافاکتور گرفتن از مشکلات خبرنگاران وعدم توجه کافی به جامعه ی خبری توسط مسئولین مربوطه روز خبرنگاررا می خواهم متفاوت تر شرح دهم .
حال که شمازحمت کشیده وبرمامنت گذاشتید وباجملات زیبا این روز را ارج گذاشتید بگذارید پس من هم بگویم:
من خبرنگارم …
حرفه ای که نه روز می شناسد نه شب، استرس های لحظه ای واشک وخنده هایی که لابه لای سوژه های خبری ، زندگی رابیشتر برمن معنی می بخشد.
من خبرنگارم ، می خواهم درکنار مردم وهمراه مردم بخندم ، اشک بریزم ، دردردهایشان شریک باشم ، درشادی هایشان فریاد شادی سر دهم.
من آن روز که خبری خوش برای مردم دارم شادمان تراز هرروزم وآنجا که دردی از مردم بیان می کنم باتمام وجود درد راحس می کنم.
چه جاودانه مانده است خبرخبرنگارانی که صبورانه نوشتند وعاشقانه قلم زدند تاخبرنگاری زنده بماند.
خبرنگاری شغل نیست بلکه یک رسالت است ، یک حرمت است ، یک ارزش است که بارها این حرمت شکسته می شود.
من خبرنگارم میخواهم از صنایع عظیم نفت وگاز وپتروشیمی وفولادونعمت های خدادادی کشورم بویژه استانم خوزستان بگویم که در کناراین سرمایه ها فقط شاهد درد های مردمانی هستم که هنوز از نیازهای اولیه خود محرومند.
من کارت هدیه نمی خواهم بلکه می خواهم سرمایه ی مملکتم نان شب محرومانی را فراهم کند تاگرسنه سربربالین نگذارند.
من خبرنگارم اماباید بگویم درکنار این همه ظرفیت های خدادادی
مردمم درتلاشند تابلکه اولین نیازهای خودرا بسختی تهیه کننداما درمقابل باآنها چه کرده ایم؟
من خبرنگارم اما چگونه نگویم صدها حلقه چاه نفتی ومیدان های گازی دورتادور حوزه ی انتخابیه ام را گرفته امامردمم درفقر وتنگدستی اند ، جوانان پرپر شده در مسیرشغل های کاذبی چون حمل کالای همراه ملوان ( ماشین های شوتی) وحمل بشکه های سوخت .
من خبرنگارم اما چه کسی صدای من را می شنود؟ صدای دادخواهی کشاورزانی که از کاشت ، داشت تابرداشت باید بفکر التماس نهاده ها تاآب و…باشند وبعدنهایتا دسترنج خودرا پس از ماهها باالتماس بگیرند.
من خبرنگارم اما چگونه ازسختی شغل صیادان جنوب نگویم که خود دریایی ازمشکلات هستند ازعدم زیرساخت ها تاهزینه های بالای صید ووعده هایی که درادوار مختلف برزمین مانده اند.
من خبرنگارم اما چگونه چشم خودرا برروی جاده های خطرساز، پروژه های نیمه تمام، وضعیت نابسامان بهداشت ودرمان و وعده های رنگارنگ ببندم.
من خبرنگارم اما اکنون درآستانه ی روز خبرنگار هزاران پروژه ووعده را مرور می کنم…
اما امروز من فقط خبرنگار نیستم بلکه رسالت خبرنگاری راهمه ی مردم سرزمینم سرداده اند وبنوعی همه خبرنگارند.
به امیدروزی که حداقل برخی ازاین دغدغه ها کم شود ومن بادرد ننویسم یک خبرنگارم…
اکبرشعبانی
فعال رسانه ای